لمس تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من!
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم،
یک بوسه
ـ یک نگاه حتی –
حرامم باد !
اگر تو عاشق من نباشی
خسته ام در خفقانم تو برایم بنویس
بغض کردم نگرانم تو برایم بنویس
درد تنها شدنم ریشه دوانده دل من
گل بی برگ خزانم تو برایم بنویس
پیر گشتم هوس موی سپیدت کردم
خالی از صد هیجانم تو برایم بنویس
انقدر زخم به پرهای وجودم خورده
کف بریده است عنانم تو برایم بنویس
این قلم عشق تو را جوهری خود کرده
اشک دل در شریانم تو برایم بنویس
تک درختی شده ام برگ به برگم مرده
با نسیمت بتکانم تو برایم بنویس
شب به شب بغض من و آینه رویایت
من که تکرار زمانم تو برایم بنویس
عشق امد که مرا با دل تو یار کند
دید آری فورانم تو برایم بنویس
روزها عاشقت هستم و شبها دلتنگت
این ماه آنقدر روزها کوتاه شده که
هنوز عاشقی هایم تمام نشده
دلتنگت میشوم.♥️
در انتهای کوچه آذر
دختریست به نام یلدا.
با موهای بلند و مشکی،پوستی سفید و گونه های سرخ مثل انار.
دختری که منتظر است کسی بیاید و با عشق،دقایق منجمدش را گرم کند.
آواز با هم بودن را در گوش هایش زمزمه کند و با دیدار های کوتاه دوست داشتن های ته نشین شده اش را تکان دهد.
کسی که برای حال آشفته اش،حافظ بخواند و برای نگاه های زمستانی اش،ساز گرما بزند.
سال هاست که همه،دقیقه آخرِ انتظارِ یلدا را جشن می گیرند اما هیچ کس نمیداند که او،تنها برای دیدن معشوقی انتظار میکشد که رسیدن به آن،امیدی محال است.
زمستانِ سرد،مقصد یلدایی بود که با هزاران آرزو برای دیدار با تنها یارِ پنهانی اش بهار”جاده طولانی پاییز را پیموده بود.
یلدا مبارک.
درباره این سایت